داستان کوتاه به قلم: خ-نورشیداولین نگاه، اولین عشق- قسمت دهم
قسمت دهم داستان به قلم : خ – نورشید روی نیمکتی توی محوطه نشستم با اینکه هوای بسیار داغ سراط ظهر بود ولی درخت تنومند بید مجنونی چنان شاخه هاش […]
قسمت دهم داستان به قلم : خ – نورشید روی نیمکتی توی محوطه نشستم با اینکه هوای بسیار داغ سراط ظهر بود ولی درخت تنومند بید مجنونی چنان شاخه هاش […]
قسمت نهم – داستان کوتاه : اولین نگاه ، اولین عشق به قلم : خ- نورشید طولی نکشید که بهاره به همراه هاله به حیاط آمدند ولی من که پشت […]
به قلم خ- نورشید قسمت هشتم بهاره مات و مبهوت مرا از سر تا پا نگاهی کرد و گفت: تو؟؟؟ تو عاشق شدی؟ باید این رو باور کنم ؟ خیلی […]
اولین نگاه، اولین عشق به قلم : خ-نورشید قسمت هفتم چند روزی گذشت ، من با این عشق بزرگ که روی دل کوچکم سنگینی می کرد و نمی دونستم که […]
اولین نگاه ..اولین عشق نوشته : خ- نورشید قسمت ششم فردای آنروز رفتم به گلفروشی گلزار تماشا که نزدیک فلکه آشتیانی بود نزدیک خونه قبلی و یک دسته گل خریدم و […]
قسمت پنجم اولین نگاه ، اولین عشق -به قلم : خ- نورشید توی همین فکرها بودم که همایون اومد و سلامی کردو سر میز صبحانه نشست … بابا گوشه روزنامه […]
اولین نگاه، اولین عشق به قلم :خ- نورشید قسمت چهارم من با شنیدن این حرف طوری دست و پایم را گم کردم که متوجه نشدم پایم به کجا گیر کرد […]
اولین نگاه، اولین عشق قسمت سوم یه لبخندی ازشیطنت زد و گفت: چقدر تو بد جنسی، بهت حسودیم میشه مثل یه رباط هستی اصلأ احساس نداری …کاش من هم میتونستم […]
اولین نگاه، اولین عشق داستان کوتاه به قلم: خ-نورشید قسمت دوم مریم خانم استاد باستانشناسی در دانشگاه تهران و چند دانشگاه دیگربود وهم سن و سال مادرم و فرزندی نداشت […]
داستان کوتاه به قلم: خ-نورشید اولین نگاه، اولین عشق سال 1361 تهران حدودهای 9 شب بود که زنگ خونه بصدا در اومد، بجای اینکه آیفون رو بردارم وبپرسم کیه رفتم […]