تنظیم و بازنویسی : خاطره نورشید
امروز به مناسبت 245 مین سالگرد تولد بتهوون مروری خواهیم داشت بر زندگی ابرمرد تاریخ موسیقی کلاسیک» لودویگ فان بتهوون». لودویگ فان بتهوون: Ludwig van Beethoven) هفدهم دسامبر ۱۷۷۰ در شهر بن آلمان دیده به جهان گشود ، و امروز 245سالگی زادروز این نابغه هنر و موسیقی جهان است – وی یکی از موسیقیدانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. بتهوون یکی از تأثیر گذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔ رمانتیسیسم است و مانند وی تا به امروز دیده نشده است .
بتهوون، بهعنوان موسیقیدان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده است، در ۳۰ سالگی ۱۶ سونات و ۱۳ واریاسیون نوشته بود ولی به این دو فُرمِ موسیقی، با شهامت بسیار یک فُرم سوم اضافه کرد، با تهور بسیار فُرم اسکرتسو را ابداع و جایگزین منوئه قدیم کرد، آثار بتهوون که در زمانی کوتاه به فاصله نه سال از ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۱ بوجود آمده است از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است که هرگز نتوانسته اند در زمانی به این کوتاهی، آثاری به این عظمت بیافرینند، در میان آثار شناخته شدهٔ وی میتوان از سمفونی سوم، سمفونی پنجم، سمفونی نهم، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، و سونات پیانوی هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد، بتهوون برای هر سمفونی سالها وقت صرف می کرد، سمفونی نهم او به تنهایی تا زمان تکمیل شدن ۱۰ سال وقت گرفت، برای همین است که حدود چهل سمفونی از موتزارت و فقط نه سمفونی از بتهوون مانده.
بتهوون در یک خانواده هنری بدنیا آمده بود و پدرش، یوهان وان بتهوون، اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی درگذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نامهای لودویگ، کاسپار کارل (۱۷۷۴–۱۸۱۵) و نیکولاوس یوهان (۱۷۷۶–۱۸۴۸.
پدر بتهوون که در دربار بن جزو موسیقی نوازان زمان خود بود اولین معلم بتهوون بود ، گفته می شود که پدر او قصد داشت که از بتهوون به زور و فشار یک اعجوبه موسیقی چون موتسارت خلق کند ، دیری نگذشت که نه به دلیل فشارهای پدر الکلی اش بلکه به دلیل استعداد نهانی اش همه مردم و موزیسین ها پی به استداد بتهوون بردند.
در هفده سالگی پس از درگذشت مادرش سرپرستی دو برادر کوچکترش را بعهده گرفت و تنها منبع درآمدش در آنزمان پولی بود که به عنوان یک موزیسین جوان از «دربار بن » می گرفت.
در سال 1792 به وین نقل مکان کرد و تحت تعلیم » یوزف هایدن» قرار گرفت ، هایدن آنروزها در اوج شهرت خود بود و از آنجائیکه زمان کمی داشت بتهوون را به دوستش » یوهان آلبرشتس برگر» معرفی کرد و طولی نکشید که در سال 1794 بتهوون در رده نوازنده های چیره دست پیانو قرار گرفت و همینطور قابلیت خود را به عنوان یک آهنگساز به اثبات رسانید .
بتهوون بر خلاف موزیسین های آندوران که در دربار و یا کلیساها کار می کردند به کار آزاد پرداخت و تا پایان عمرش نیز به همان شیوه به زندگی اش ادامه داد و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّهای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او میدادند، تأمین میکرد.
بین سال های 1803 تا 1816 مدتی پس از بحران روحی بتهوون که به خاطر ناشنوایی در او ایجاد شده بود، شروع شد. برخی بر این باورند که ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد. این در حالی است که مطالعات اخیر پزشکی نشان میدهند ناشنوایی وی بر اثر وجود سرب در پیانوی شخصی اش بوده است. آثار بسیار برجستهای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل میشود.
در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت، توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک اسکرتسو سرشار از نتهای شاد میآورد که گویی به چهرهٔ تقدیر میخندید.
تقریباً همهٔ آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسلها، پیدرپی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کردهاست .
گفته می شود که بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و با آنان به تلخی برخورد میکرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش اغلب کثیف و بههمریخته بود. در آپارتمانهای بسیار بههمریخته زندگی میکرد. بسیار تغییر مکان میداد. طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود چهل بار مکان زندگیاش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بیدقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش، گاسپار، بر سر حضانت برادر زادهاش، کارل، با بیوهٔ گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونیِ تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد؛ ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک ناشنوا، مردی بیزن و غیرعادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون، که سلامتیاش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خُرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف ویَن نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازهٔ اشراف قابل احتراماند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل میکنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچههای ویَن در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشرافزادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره میکند که بهتر است کناری بروند و به اشرافزادگان اجازهٔ عبور دهند. بتهوون با عصبانیت میگوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها میکند و در گوشهای منتظر میماند تا اشرافزادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانهٔ احترام برمیدارد و گردنش را خم میکند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه میدهد. اشرافزادگان با دیدن بتهوون کنار میروند و راه را برای عبور وی باز میکنند و به وی ادای احترام میکنند. بتهوون هم از میان آنها عبور میکند و فقط کلاهش را به نشانهٔ احترام کمی با دست بالا میبَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته میشود تا پس از عبورِ اشرافزادهها به وی بپیوندد.»
وِجههٔ او بهقدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پُستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا اقدامات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، و آرشدوک رودُلف (برادر امپراتور و شاگرد بتهوون) داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرارِ بیسابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را میتوان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواری سخت در زندگیاش پدید آمدند، یافت. او در سال ۱۸۰۲ در هایلیگِنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیتنامهای خطاب به دو برادرش نوشت که به وصیتنامه هایلیگِنْشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چندسالهاش برای قیمومیت برادرزادهاش، کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت، و وینیها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون، که شایعات را شنیدهبود، گفت: «کمی صبر کنید، بهزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگترین آثارش: میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمیتواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آنها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته بهشمار میآورند. بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو میدانند. وی سرانجام پس از دوران طولانی بیماری در مارس سال 1827 دیده از جهان فرو بست .
source: wikipedia