نقد فیلم – بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار

film

 

summer1

بهار،تابستان،پاییز،زمستان…و بهار فیلمی‌ به کارگردانی و نویسندگی کیم کی دوک، فیلمساز برجسته کره ای در سال 2003 میلادی است.

فیلم شامل پنج بخش مجزا (پنج فصل عنوان فیلم ) است که هر بخش مرحله ای متفاوت از زندگی یک پسربچه را که به عنوان شاگرد تحت تعلیم راهب بودایی است، روایت میکند. هر فصل، شرح و سرگذشت شاگرد از کودکی تا پیری را به تصویر می کشد و فاصله هر فصل با فصل بعدی حدوداً ده تا بیست سال طول می کشد.

بهار

در بخش بهار، کودکی در کنار استاد خود پروش می یابد. کودک پر از شر و شور و سبکبالی است که البته با کمی رذلی و تخسی هم همراه است. کودک در کنار استاد خویش در همه امور زندگی تحت تعلیم است. از راز و نیاز و انجام آداب بودا تا جمع کردن گیاهان دارویی از جنگل. روزی شاگرد خردسال برای جمع کردن گیاهان دارویی با قایق به سمت کوهستان رفته و در حین جمع آوری گیاهان، با یک ماهی، یک قورباغه و یک مار برخورد می کند و سنگی به هرکدام از آنها می ببندد و از دردی که به آن ها وارد می کند احساس خوشایندی به او دست می دهد.اما استاد که ناظر اعمال اوست، برای متنبه کردن شاگرد شبانه هنگامیکه شاگرد خواب است سنگی را به او می بندد. صبح فردا زمانیکه کودک با احساس سنگینی بر پشتش از خواب بیدار شده و علت بستن سنگ به پشتش را از استاد پرسش می کند. استاد در جواب می گوید «مگر تو این کار را با ماهی و قورباغه و مار انجام ندادی؟ سپس از او می خواهد به کوهستان برگشته و سنگ هایی که به دور آن حیوانات بسته را باز کند وگرنه تا آخر عمر، درد و سنگینی اش را در دلش احساس خواهد کرد. در بازگشت کودک به کوهستان، و پس از جستجو در مکان های قبلی با لاشه ماهی و مار روبرو می شود و فقط می تواند جان قورباغه را نجات دهد. کودک گریه می کند واین پایان بخش بهار است. اینجا تا حدودی کارما در زندگی کودک نقش پیدا می کند که هیچ گاه او را رها نخواهد کرد. کارما در اعتقادات بودایی، تاوانی است که ما در نتیجه اعمال نیک و بد خود می پردازیم یا دریافت می کنیم.

تابستان

حال راهب که به نوجوانی بالغ تبدیل شده در کنار استاد به خدمت و پرسنش بودا مشغول است، که روزی مادر و دختری به نزد استاد آمده تا دختر را که بیمار است شفا دهد. با گذشت زمان علاقه و محبتی بین راهب جوان و دختر بیمار ایجاد می شود و راهب با وجود تمام تعلیماتی که دیده و آموزه هایی که آموخته، با دختر ارتباط برقرار می کند.. این سرآغازی می شود بر گناه هایی که راهب خواهد کرد. در جایی استاد که از این عمل مطلع شده به راهب می گوید که این شهوت تو می تواند شهوت قتل را هم در تو برانگیزد. دختر که حال روحی وجسمی اش رو به بهبودی است توسط استاد به سوی خانه اش رهسپار می شود. اما راهب جوان که شیفته و دل باخته دختر شده بود، بین بندگی به بودا و عشق زمینی خود مانده است. انتخاب او دختر است. می رود و تابستان فیلم تمام می شود.

پاییز

استاد بودایی به طور اتفاقی به خبری در روزنامه بر می خورد که مردی پس از قتل همسرش متواری شده است. قاتل همان شاگرد اوست که پس از چند روز از خواندن خبر نزد استاد بازمی گردد. این بار شاگرد مردی سی ساله با هیبتی که نشان از آشفتگی درونی و روحی او دارد. شاگرد ماجرای قتل دختر را که به او خیانت کرده بود را برای استادش تعریف می کند و از فرط خشم و عذاب وجدان، به هر نحو سعی در تنبیه خود دارد. استاد او را مجبور می کند برای رهایی از خشم خود، استاد «سوترا» های بودایی را بر عرشه صومعه می نویسد و از راهب بالغ می خواهد که آنها را با همان چاقویی که دختر را به قتل رسانده حکاکی کند. متن سوترای از این قرار است: «شاید بتوانی به راحتی انسانی را بکشی ولی بدان که به آسانی کشته نمی شوی.» دو مامور پلیس به قصد دستگیری راهب جوان به صومعه می آیند اما استاد از آنها تا پایان حکاکی سوتراها مهلت می گیرد.پس از اتمام کنده کاری متن ماموران پلیس راهب جوان را با خود می برند. استاد راهب در یک مراسم خودسوزی آیینی، تلی از هیزم را به روی قایق جمع می کند در میان دریاچه و به میل خود به زندگی خود پایان می دهد انگار که ماموریت اش در این جهان به پایان رسیده است.

زمستان

در فصل زمستان، راهب که اکنون مردی میانسال شده به صومعه باز می گردد اما خبری از استاد نیست. او دوران محکومیتش را سپری کرده، حالا که به دنبال آرامش ذهنی و دوری از شهوت و وابستگی و تمنا است، تمریناتی سخت و طولانی برای آمادگی جسمی و فکری انجام می دهد. روزی زنی با چهره پوشیده به همراه کودکی نوزاد، برای مراسم آیینی دعا و توبه  وارد صومعه می شود. در نیمه شب، زن کودک خود را در صومعه می گذارد و قصد ترک آنجا را دارد که به درون گودالی در یخهای دریاچه می افتد و جان می دهد. راهب بار دیگر سنگ آسیابی به خود می ببند ومجسمه بودا را در دست می گیرد. این سنگ استعاره ای از تمام گناهان و اشتباهات زندگی اوست. با وجود دست و پا گیر بودن سنگ، خود را به بلند ترین نقطه کوه می رساند. سنگ آسیاب را بر تخته سنگی استوار می کند و مجسمه بودا را در همانجا رو به سمت دریاچه و صومعه نصب می کند و مشغول دعا می شود و به رهایی، بی نیازی و سبکی با وجود سنگینی بار زندگی دست می یابد. این مرحله از زندگی راهب را می شود نیروانا دانست. آخرین مرحله در طریقت بودایی که شخص به بی نیازی از نیاز های این عالم و خشنودی حقیقی و اشراقی کامل دست می یابد.

summer

… و بهار
در آخرین فصل فیلم که مجددا بهار است، باز کودکی راهب را می بینیم، مشغول کوبیدن به روی لاک یک لاکپشت، که این می تواند نشانه ای از اعتقادات بوداییان به تناسخ و زندگی دوباره در این جهان باشد.
یکی از معدود فیلم هایی که دارای بعدی واقعاً روحانی است که به شیوه ای آرام و متقاعد کننده، عقاید بودا راکه هیچ موجود زنده نمی‌تواند از رنج بگریزد را بازگو کرده است. زایش، بیماری و مرگ همه باعث رنج هستند، اما هر انسانی توان بریدن از رنج‌ها را در خود دارد.
کیم کی دوک درباره فیلمش می گوید: «در نظر داشتم شادی،خشم، غم و لذت در زندگی انسان را از طریق چهار فصل و از طریق زندگی یک راهب بودا، در معبدی در طبیعت به تصویر بکشم.»
بار معنایی در این فیلم بیشتر بدوش تصویر است و به ندرت از دیالوگ استفاده شده که از ویژگی های منحصر به فرد این فیلم می باشد. به گفته کارگردان ونویسنده این اثر: «هر چقدر که زندگی کنید، ایمان تان به کلمات همان قدر کم می شود. گفت و گو آسان ترین راه برای تحریف احساسات آدم هاست. برای همین من تصویر کردن رفتار و حرکات انسان ها را ترجیح می دهم. به نظر من بدن انسان بسیاری از حرف ها، افکار و احساساتش را به بیرون منعکس می کند، به همین دلیل چیزی را که کلمات به ما می دهند موهبتی اضافی می دانم. شخصیت هایم ترجیح می دهند صحبت نکنند و اکثرا سکوت کردن شان،  از اعتماد نکردن شان به کلمات و یا کافی دانستن آن چیزی ناشی می شود بدن شان بروز می دهد. آنها انسان هایی بدون احساس نیستند. برای من گریه کردن یا قهقهه زدن زیباترین کلمات هستند.»
این فیلم تحسین بسیاری از منتقدین را به دنبال داشته، برای مثال به گفته فیل ویارئال: «قسمت اول فیلم که فصل بهار است و بیست دقیقه بطول می انجامد بخودی خود ارزش هزینه بلیط سینما را دارد و در میان همه این قسمتهای کوتاه پنج گانه، از همه تکان دهنده تر است و لطافت سینمایی نادری دارد.» این فیلم دارای رتبه 95%  پایگاه اینترنتی نقد و بررسی دربارهٔ فیلم‌های سینمایی، راتن تومیتوز می باشد.
همچنین راجر جوزف ایبرت خبرنگار، منتقد فیلم و فیلم‌نامه‌نویس فقید آمریکایی، فیلم بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار را در لیست بهترین فیلم ها قرار داده است.

با سپاس از توجه شما به این مطلب

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.