روز کارگر (Labor Day) فیلمی به سبک درام، محصول سال 2013 کشور آمریکا است. این فیلم 111 دقیقه ای براساس رمانی با همین عنوان نوشته جویس مینارد در سال 2009 است. کارگردان و نویسنده فیلمنامه، جیسون رایتمن است.
بازیگران: کیت وینسلت، جاش برولین، توبی مگوایر و گاتلین گریفیت می باشند.
داستان فیلم در سال 1987، روایت زندگی آدل ویلر(کیت وینسلت) مادری افسرده و مجرد به همراه پسر13 ساله خود هنری (گاتلین گریفیث) ساکن خانه ای در بیرون شهر است. هنگامیکه آنها در حال خرید لباس هستند، مردی خونین نزیک هنری شده و هنری و مادرش را وادار می کند تا او را به خانه برده و از او مراقبت کنند. نام این مرد فرانک کمبرس (جاش برولین) است و به خاطر فرار از زندان تحت تعقیب پلیس محلی است. از طریق نگاهی به گذشته که لابه لای صحنه های فیلم نشان داده می شود، فرانک یک کهنه سرباز جنگ ویتنام است که بعد از بازگشت به خانه با دوست دختر حامله خود، مندی ازدواج می کند. یک سال بعد از تولد کودک، فرانک بر اساس سوء ظن خود نسبت به مندی از او می پرسد که آیا او پدر کودک است یا نه که منجر به درگیری آنها شده و زمانیکه فرانک مندی را به عقب هل میدهد سر مندی به رادیاتور اصابت کرده و منجر به مرگ او می گردد. به طور همزمان، از طریق تصاویر، مشخص می شود که کودک در وان حمام عرق شده و فرانک به اتهام قتل به زندان می رود.
روایت زندگی آدل از بعد از تولد هنری روایت می شود، زمانیکه آدل بعد از چندین سقط جنین دختری را مرده به دنیا می آورد که این مسئله مشکلات روانی قابل توجهی از جمله اضطراب اجتماعی شدید و افسردگی برای او ایجاد کرده که بعد ها پدر هنری دلیل ترک مادرش را این دلایل عنوان می کند. هنری سعی می کند جای خالی همسر را برای مادرش با آماده کردن صبحانه و بردن آن به اتاق او، رفتن به سینما و رقیصدن با او پر کند، اما متوجه می شود که نمیتواند همه ی نیاز های آدل را فراهم کند. در پنج روز اقامت فرانک در کنار آدل و هنری، طی اتفاقاتی فرانک با آنها ارتباط نزدیکی برقرار کرده و آدل به او علاقه مند می شود و تصمیم می گیرند که به کانادا فرار کنند. در ادامه داستان اتفاقاتی که می افتد مانع وقوع این تصمیم میشود و روزی که هرسه تصمیم به فرار داشتند، پلیس خانه را محاصره کرده و فرانک برای جلوگیری از متهم شدن آدل و هنری آنها را به صندلی بسته و خود را تسلیم میکند. فرانک به جرم فرار از زندان و گروگان گیری به تحمل 25 سال حبس محکوم می گردد. طی این سالها هنری( توبی مگوایر) که دارای یک مغازه شیرنی فروشی است، روزی نامه ای از طرف فرانک به دستش می رسد که به خاطر موفقیت در شغلش به او تبریک می گوید و می خواهد بداند آیا مادر او هنوز مجرد است یا خیر، چون بزودی از زندان آزاد خواهد شد و مایل به دیدار مجدد آدل می باشد. در صحنه آخر فیلم آدل در حالیکه منتظر است فرانک از زندان آزاد شود پشت در ایستاده و وقتی فرانک را می بیند، دست در دست هم با یکدیگر قدم می زنند و هنری با این واقعیت که مادرش دیگر تنها نخواهد بود و دیگر نیازی به نگرانی نیست، خوشحال می شود.
کارگردان 37 ساله این اثر، جیسن رایتمن در فیلم هایش به موضوعات و معزل های روز جامعه، بدون قربانی کردن صداقت می پردازد و به اصطلاح فیلم هایش، فیلم های صادقی هستند.
بازی زیبا و تاثیر گذار کیت وینسلت، که از معدود بازیگران زنی است که موفق به دریافت سه جایزه مهم اسکار، امی و گرمی شده است، در جذابیت فیلم نقش بسیار مهمی ایفا می کند. خود وینسلت فیلم روز کارگر را با عنوان «فیلمی بسیار عاشقانه، هرچند عجیب و غریب» توصیف می کند. وی برای بازی در این نقش، دهمین نامزدی گلدن گلوب خود را برای جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام بدست آورد.
ارتباط عاطفی که بین فرانک، آدل و هنری اتفاق می افتد بسیار سریع و غیر منتظره است و البته خالی از کلیشه های هالیوودی نمی باشد مانند صحنه ایی که فرانک سعی دارد به هنری بازی بیسبال را یاد بدهد که بیش از حد به آن پرداخته شده و یکی از نقاط ضعف این فیلم به شمار می آید. اما شخصیت آدل از جنبه روانشناسی بسیار مورد توجه است که عواطف و احساسات یک فرد افسرده تا چه حد می تواند آسیب پذیر و شکننده باشد که به سرعت با یک قاتل فراری بتواند احساس امنیت و نزدیکی کند. در همان صحنه های اولیه برخورد آدل و فرانک می توان متوجه نگاه و رفتار تسلیم شونده آدل شد تا آنجایی که هیچ تلاشی برای دفاع از خود و پسرش در برابر فرانک نکرد. شخصیت هنری با وجود سن کم بسیار پخته و بالغ به نظر می رسد و بیننده را تحت تاثیر رفتارش با مادرش قرار می دهد زمانیکه سعی می کند با انجام کارهای خانه، آماده کردن صبحانه و یا رقصیدن با مادرش به نحوی سعی در جبران محبت و یا نوعی دلسوزی و ترحم نسبت به شرایط مادرش شود.
شخصیت فرانک در ابتدا بسیار جدی و شاید خشن به تصویر کشیده شد، اما بیننده به محض آگاهی راجب گذشته فرانک و سرنوشتش؛ احساس دلسوزی و نوعی ترحم به این شخصیت پیدا می کند و در ادامه فیلم به شخصیتی آرام و مثبت تبدیل می گردد.