اشرف ملوک امینی ، معروف به «فخرالدوله» از معدود زنان قاجار بود که از اندرونی بیرون آمده و پای به دنیای سیاست و اقتصاد گذاشت. دختر مظفرالدین شاه که روی کار آمدن رضاشاه و پادشاهی پهلویها را دید و شاید با ورق زدن هر برگی از تاریخ قاجار با نام او روبرو شوید.
فخرالدوله متولد سال ۱۲۶۱ خورشیدی است. زندگی او از همان کودکی با فراز و نشیب آغاز شد. او را در سن پایین برای ازدواج با «محمد مصدق»، پسرخالهاش که بعدها نخستوزیر ایران شد، نامزد کرده بودند. اما این قرار و مدار به جایی نرسید و در نوجوانی در حالی که تدارک وصلتشان دیده شده بود، مراسم به هم خورد و فخرالدوله به همسری «محسنخان امینالدوله» پسر «میرزا علیخان امینالدوله» که صدراعظم شاه بود، درآمد. علیخان امینالدوله مردی باسواد و مسلط به زبان فرانسه بود که به ازدواج پسرش با فخرالدوله برای نزدیکتر شدن بیشتر به شاه پافشاری فراوانی کرد. علیخان به هوش ذاتی فخرالدوله در سیاست آگاهی داشت و معتقد بود به خاطر ناتوانی پسرش، تنها کسی است که میتواند خانواده امینالدوله را حفظ کند. در نهایت پیگیریهای مکرر صدر اعظم شاه به بار مینشیند و وصلت دختر شاه با خاندان وزیر جوش میخورد. گرچه به هم خوردن ازدواج فخرالدوله و مصدق حواشی فراوانی از جمله خودکشی ناموفق «نجمالسلطنه»، مادر مصدق را به همراه داشته است . دکتری انگلیسی به درمان او میرود و گزارش می دهد که نجمالسلطنه یک لول تریاک خورده است تا به زندگیاش پایان دهد. از سوی دیگر محسنخان هم مجبور میشود برای ازدواج با فخرالدوله همسرش را طلاق دهد. از این ازدواج ۹ فرزند به دنیا میآید. از آن میان «علی امینی» در حکومت پهلوی نخستوزیر وقت میشود. او وزیر اقتصاد و دارایی دولت قوام و محمد مصدق شد و سیاستهایی چون فعالیت آزاد حزبهای سیاسی، کاهش حرکتهای فسادآور دولت و اصلاحات ارضی را اجرا کرد. قابل توجه است که فخرالدوله آزادی بیشتری به هشت پسرش داده و دخترش، «معصومه امینی» علیرغم کسب تحصیل در کنار مادرش باقی میماند. گرچه فخرالدوله در روزهای پایانی عمر به دنبال جبران این موضوع برآمد و وصیتنامهای از خود به جای گذاشت که طبق آن به دخترش دو برابر پسرها ارث تعلق گرفت. در وصیتنامه اشرف امینی نوشته شده : «آنچه پس از فوت از من باقی بماند پس از وضع یک ثلث آن که شرعا و قانونا متعلق به من است هشت نفر فرزندان من کما فرض الله بین خودشان تقسیم نمایند. فرزندان من موظفند یک ثلث از کلیه متروکات من را اعم از از منقول و غیر منقول و وجوه نقد و غیره خارج و به تصرف دخترم معصومه امینی نفیسی بدهند که او طبق دستوری که در این وصیت نامه دادهام رفتار کرده و فرزندان من حق هیچ گونه سؤال و پرسشی از او نخواهند داشت.» همچنین در ادامه این وصیتنامه دستوراتی مبنی بر چگونگی صرف ارث باقی مانده نوشته شده است که بر طبق آن معصومه موظف میشود بخشی از ارث را به شاهزادههای قاجار ورشکسته، نوکرها و به امور خیریه که فخرالدوله انجام میداد اختصاص دهد.
گفته می شود که وی زنی مبتکر در حل اختلافات بوده است و داستانهای نقل شده از زندگی فخرالدوله، او را زنی اجتماعی، اهل مراوده، وفادار به عقاید شخصی و اطرافیانش ترسیم میکند. تصویری که برعکس زنان پردهنشین دوره قاجار است. زنی که استقلال رأی، فصاحت کلام، هوش و قدرت استدلال قوی داشت و تمام سعیاش را برای حفاظت و نجات اطرافیانش به کار میبست. در دعاوی زیادی چه در رابطه با خانواده و چه نزاعهای مالی وارد میشد و تدبیرش رهگشا و اثربخش میشد. برای مثال فخرالدوله پشتیبانی سختی از پدرشوهرش علیخان امینالدوله، در دعوایی که با پدرش مظفرالدین شاه داشت، کرد؛ غضب شاه در پی دسیسهچینیهای علیاحضرت (همسر پادشاه) رخ داد، باعث برکناری و تبعید پدرشوهر فخرالدوله به «لشتنشاء» میشود. از آنجایی که علاقه و الفت عمیقی میان فخرالدوله و پدرشوهر جریان داشت، فخرالدوله هم با او راهی شمال میشود.
در ابتدا با وجود تهدید و پیک فرستادن پادشاه حاضر به بازگشت به تهران نمیشود. پس از مدتی برای انجام امور به تهران بازمیگردد در حالی که پدرشوهر و شوهرش در املاک لشتنشاء رشت ماندگار شدند. فخرالدوله در بازگشت به دربار تمام سعیاش را به کار میبندد تا از دسیسهچینیها و نزاعهای ادامهدار جلوگیری کند. همسرش محسن خان در تمامی این دعواها منفعلانه عمل میکند و گوشهگیری و انزوا اختیار میکند. در اتفاقی دیگر پس از فوت مظفرالدین شاه، محمد علی میرزا، برادر ناتنی فخرالدوله (که خواهر با او میانه خوبی نداشت) به تخت مینشیند. همان دوران در بحبوحه اوج گرفتن جنبش مشروطه و شدت گرفتن مبارزات دهقانی، موقعیت خانوادگی فخرالدوله به خطر میافتد؛ در روایتها آمده که در روز به توپ بستن مجلس اول در سال ۱۲۸۷ ش. که نمایندگان به پارک امینالدوله پناه آورده بودند، محسنخان امینالدوله از آنها حمایت نمیکند و میگوید که فقط توانایی محافظت از دو نفر را دارد. او حتی خانه را ترک میکند و به شاه تلفن میزند که آقایان در منزل من پناه گرفتهاند. در نهایت درگیریها به کشته شدن و بازداشت و توهین برخی از نمایندگان منجر میشود و بدنامیاش در فضای درگیری میان مشروطهخواهان با استبداد مطلقه برای محسنخان به جای میماند.
در دوران پادشاهی احمدشاه هم فخرالدوله ارتباط و دوستی با او را نگه میدارد. شاه کم سن و سال بود و مشاورههای خواهر یاریاش میدهند. همان زمان جنگ جهانی اول به خاک ایران میرسد و باز هم خانواده فخرالدوله از این آتشها در امان نمیمانند. زمین لشتنشاء در نزدیکی رشت کانون درگیری تاریخی بین دهقانان و گروههای مبارزی چون «برادران جنگلی» و شاخه «اتحاد اسلام» این گروه، از یک سو و حکومت مرکزی از سوی دیگر شده و امینالدوله برای سرکشی به املاک خود میرود اما با «برادران جنگلی» به رهبری میرزا کوچک خان مواجه میشود و او را محاصره میکنند. نهایتا امینالدوله و چند تن دیگر به اسارت آنها درمیآیند. علت بازداشت او هم فشار و سوءاستفادههای مالی از مردم لشتنشاء بیان میشود. اینجا هم فخرالدوله به میدان میآید و با چند نامه نگاری و روابطش راهی میگشاید. در این میان مبارزان اتحاد اسلام که بیشتر به دنبال باجخواهی بودند با وصول وجه نقد، همسرش را بعد از سه ماه و نیم آزاد میکنند. «لشتنشاء» ملک پرماجرای خاندان امینالدوله با فراز و فرودهای سیاسی، همواره محل مقابله فخراالدوله با مستأجرشان کریمخان رشتی است. کریمخان که بارها در پی تصاحب این زمینها برآمده، شکایتی مطرح کرده و سبب میشود محسنخان را در دوره احمد شاه به دادگستری احضار کنند. فخرالدوله که از یأس همسر خسته است پا پیش گذاشته و از محکومیت آنها در دادگاه و تملک زمین جلوگیری میکند.
در آخر نیز با روی کار آمدن رضاخان، دعوی دوباره جریان پیدا میکند. نهایتا رضاخان حق را به فخرالدوله داده و این جدال کهنه بپایان میرسد . رضاشاه به مرور زمان و با اینکه فخرالدوله به خاندان قاجار تعلق دا شت، رابطهای خوب با او پیدا میکند. او از فخرالدوله میخواهد که تحریکات شاهزادههای قاجار علیه حکومت تازه تاسیس را بخواباند. فخرالدوله درخواست شاه را اجرا میکند اما مودتش را با خاندان قاجار حفظ میکند و حتی به شاهزادههای از منصب افتاده و بیکار هم کمک نقدی میرساند.
اشرف امینی توانایی هایش در زمینه های مختلف کارآفرینی و اداره امور اقتصادی زبانزد عام و خاص بود و پیوسته به موفقیتی بیمثال دست پیدا می کرد. او تجربیات و دانشی را که از صدراعظم علیخان امینالدوله کسب کرده بود را بعدها در فعالیتهای اقتصادی و کارآفرینی به کار گرفت . فخرالدوله در پایان عمر سرش را با کارهای خیریه گرم میکرد. مسجد فخرالدوله را در خیابان فخرآباد ساخته و پرورشگاهی با عنوان «بنگاه بانوان برای نگهداری یتیمان» با هدف نگهداری از کودکان بیسرپرست باز میکند. گفته می شود وی اولین تاکسیرانی ایران را برپا کرده است که البته ابتکار پایهریزی شرکت «میکی ماست» و «ب.ب. تاکسی» از او بود که نشان از تفکر خلاق و به روزش در جامعهای در حال رشد داشت،ولی مدیریت آن را پسرش محمد امینی بعهده داشته است . در واقع زندگی فخرالدوله سرشار از اتفاقات و رویدادهای پر تنش سیاسی و مربوط به حکومت وقت بود که او نقشی هر چند کوچک در برخی از آنها داشت و روایتهای به جای مانده بسیاری در مورد شخصیت او نقل شده و می شود . برای مثال مهدی بامداد نویسنده «شرح حال رجال ایران» پا را فراتر از حقیقت گذاشته و درباره او نوشته : «فخرالدوله زنی بود، بلکه میتوان گفت مردی بود، بسیار فعال، پشت کاردار، مدیره، مدبره، خیلی مرتب و منظم، اجتماعی، عاقل، با اطلاع از اوضاع مملکتی و جریان روز. شوهر و فرزندانش از او خیلی حساب میبردند و احترام او را خیلی داشتند و بدون مشاوره او اقدام به کاری نمیکردند…» همچنین نقل قول بسیار مشهوری از رضا شاه به جای مانده که درباره فخرالدوله گفته است: «قاجاریه فقط یک مرد دارد و آن هم خانم فخرالدوله است.»
و اما در آخرعمرزندگی چنین زنی مقتدر و با نوفوذ با مرگ اش بپایان رسید، فخرالدوله با توجه به اختلاف سلیقه های بسیاری که با همسرش داشت تا پایان عمر در کنار او ماند و پنج سال پس از مرگ امینالدوله بر اثر سکته قلبی درگذشت. او را در ابنبابویه در کنار پسرش حسینخان دفن کردند.