از میان نوشته های رسیده به دفتر مجله جوانان امروز
با کنسولگری امریکا در استانبول تماس گرفتم تا اطلاعاتی را که در مورد پول شوئی و همینطور فعالیت های داعش در قلب ترکیه و حمایت های پنهانی دولت رجب طیب اردوغان از گروه های تروریستی و ….
بعد از گرفتن وقت ملاقات و رسیدن به کنسولگری با یک بازرسی بسیار پیچیده و غیر انسانی و غیر موجه روبرو شدم ، تمامی اشیائی که همراه داشتم را در یک جعبه ریختند و به من اجازه ندادند تا هیچیا از آن وسیله ها را که در کیف دستی هر خانمی وجود دارد پس بگیرم ….بعد از آن مدت 20 تا 30 دقیقه منتظر ماندم تا اینکه یک مرد از داخل آمد و بدون اجازه من سر جعبه اشیاء من رفته و گوشی موبایل و سیم کارت و باطری را که از هم جدا بود را از میان وسایل شخصی من برداشت و درست مثل اینکه با یک مجرم صحبت می کند به زبان انگلیسی گفت : می توانید همراه من بیائید …
پرسیدم ، پس وسایلم چی میشه ؟؟ با یک گستاخی خاصی گفت : نگران نباشید اینجا به قدر کافی دوربین هست کسی وسایل شما را نمی دزده .
براه افتاد و من هم به همراهش براه افتادم ، در طول راه اسمش را پرسیدم ، با تعجب گفت : چرا اسم مرا می خواهید بدانید ؟ به چه دردتان میخوره ؟؟
خنده ای کردم و گفتم : شما همه چیز مرا زیر و رو کردید و پاسپورت مرا در دست دارید اینکه من اسم شما را بدانم به نظر نمی رسد غیر منطقی باشد … بعد از او پرسیدم : شما امریکائی نیستید درسته ! ترک هستید ؟؟
با یک حالت عصبی گفت : من از سندیه گو هستم و می توانید به من » حوزه » بگید ؟؟
بعد مرا به یک اتاق بسیار کوچک راهنمائی کرد که درهای اتاق مثل گاوصندوق بسته میشدند و از داخل به هیچوجه نمیشد به بیرون رفت به محض ورود از او خواستم تا ایرکاندیشن رو که خیلی اتاق را سرد کرده بود خاموش کرده و یا درجه اش را کم کند ……… و او با گستاخی فراوان گفت : ببینم چه می توانم انجام دهم …بعد به من گفت وقتی تلفن زنگ زد گوشی را برداشته و صحبت کنید …
من با تعجب گفتم : نه من فقط حضوری حاضر به صحبت هستم ، اگر می خواستم تلفنی صحبت کنم لزومی نداشت که اینهمه راه را بیایم و یا از این بازرسی 180 درجه بگذرم …
نگاهی دقیق به چشمان من کرد و گفت : پس باید کمی صبر کنید تا کسی بتواند شما را شخصأ ببیند ..این را گفت و دراتاق را بست و رفت .
چند دقیقه گذشت ،بقدری اتاق سرد بود و درجه ایر کاندیشن زیاد بود که داشتم یخ می زدم ، تقریبأ پانزده دقیقه گذشت و دیگه تحمل سرما را نداشتم ، پاشدم در را بازکنم دیدم باز نمیشه به در زدم کسی جواب نداد ، یکهو این حس به من دست داد که در اونجا زندانی شدم ، بعد کمی صبر کردم تا ببینم صدائی می شنوم از انطرف یا نه صدای دری را شنیدم که باز و بسته شد و من هم محکم به در کوبیدم ، بعد صدای یک مرد رو شنیدم که با یک انگلیسی دست و پا شکسته گفت : باید صبر کنید …
آمدم و نشستم به فکر رفتم که واقعأ این امریکائی های کثافت که در هر گوشه و کنار دنیا دم از » حقوق بشر » می زنند
و یا اراجیف دیگه چطور به خودشون جرأت میدهند تا با یک مراجعه کننده به کنسولگری شون اینطور رفتار کنند .
یه ده دقیقه دیگه هم گرشت دیگه سرما امان من رو بریده بود و به نظرم میرسید که به طریقی من رو دارند شکنجه روحی میدهند بعد با عصبانیت رفتم دم در و با تمام انرژی که داشتم محکم به در کوبیدم تا اینکه همون مرد روانی که خودش رو » حوزه » معرفی کرده بود در اتاق رو باز کرد و من با عصبانیت گفتم : این چه وضعی است ؟ شما چه حقی دارید که مرا در یک اتاق حبس کنید و دیگه اینکه من از شما خواستم این ایرکاندیشن رو خاموش کنید و یا کم کنید و من دارم اینجا یخ می زنم …این چه وضعی است ؟؟
او با یک وقاحتی که به نظر خاص امریکائی هاست گفت : شما خودتون خواستید که حضوری با کسی صحبت کنید برای همین طول کشید ( یاد آوری می کنم که ساعتی که من وارد کنسولگری شدم ساعت کار رسمی کنسولگری تموم شده بود و من اصولأ نمی دونم چرا باید این فردی که می بایست با من صحبت کنه اینقدر طول میداد آمدنش رو ) پرسیدم : اینجا مثل سردخونه میمونه چرا درجه این ایرکاندیشن رو کم نمی کنید ؟؟
با پرروئی تمام گفت : امکانش وجود نداره !!
من دیگه طاقتم تموم شد و با عصبانیت تمام گفتم : و شما ملتی هستید که از حقوق بشر و اراجیف دیگه دم می زنید ؟؟ هه هه …شما که کوچکترین ارزشی به انسان ها قائل نیستید ….
زل زد توی چشمام و گفت : اگه بخواهید میتونید برید ؟؟
من که تقریبأ نزدیک به 45 دقیقه در اتاق حبس بودم و پروسه بازرسی بدنی و وسایلم و انتظار در سالن ورود هم در حدود یک ساعتی طول کشیده بود خیلی کفره شدم و گفتم : بله شاید از پایه اشتباه بود که بیایم و می خواستم خارج بشم که یک مردی با یک کیف بزرگ که درش رو هم نبسته بود وارد اتاق شد و به محض ورود گفت : ببخشید که خیلی منتظر ماندید ….
به محض دیدن قیافه این مرد که بعد خودش رو «مارکوس » معرفی کرد ، یاد فیلم های جنائی افتادم که خود امریکائی ها درست می کنند و معمولا مأمور CIA یا FBI هم قیافه مرموز و ژولیده ای دارد …
ادامه دارد .
سردبیر
خاطره نورشید
نوشته تون رو برای اولین بار امروز خوندم و برام جذاب بود و دوست دارم دنبال کنم ببینم داستان به کجا ختم میشه … زیبا نوشتید
لایکلایک