وقتیکه بسیاری از هنرمندان به دادگاه انقلاب احضار شدند

 

آنچه بر ما هنرمندان گذشت بعد از انقلاب

shant

قسمت هفتم 

 هفته پیش تا بدینجا رسیدیم که

جواد آقا یه چند تا مأمور از مأمور های کمیته خودش رو که به بهارستان و لاله زار و میدان فردوسی را پوشش می داد به همراه ما گذاشت و رفت تا از دفترش پیگیر صحت اون حکم بشه که برای جلب من آورده بودند …بعد از یکی دو ساعت آمد با چند تا مأمور بیشتر و اون پاسدارها رو که ظاهرأ حکم رو جعلی درست کرده بودند رو گرفت و با خودشون برد و ما هم تونستیم یک نفس راجت بکشیم …

ولی تصورش رو بکنید که در اون ساعت ها چه بر من و دیگران گذشت .

ما بعدأ متوجه شدیم که این عده با درست کردن یک باند و حکم های جعلی از بلوشو بودن آندوران استفاده می کردند برای ایجاد وحشت و ارعاب میان مردم ، با حکم های جعلی به سراغ افراد بنام و یا پولدار و صاحب کارخانجات و غیره می رفتند و پس از ایجاد رعب و هراس و تهدید از آنها اخاذی میکردند تا به اصطلاح حکم را نادیده بگیرند !!!

خلاصه من بسیارخوش شانس بودم که کسی رو مثل » جواد آقا » می شناختم که توانست مرا از آن مخمصه نجات دهد و من به زندگی و کارم ادامه دادم …ولی بدون اغراق می گویم دیگر آن شور و شوق برای حضور در صحنه را نداشتم . 

و اما ادامه ماجرا 

هفته پیش تا به اینجا رسیدیم که یک باندی از به اصطلاح بسیجی ها با درست کردن حکم های جعلی به خانه ها ی مردم و یا کارخانجات و ….می ریختند و با ایجاد رعب و هراس از مردم احاذی می کردند ……

بعد از آن جریان همانطوریکه پیشتر گفتم دیگر حوصله و توان حضور در صحنه را نداشتم و بکلی دلسرد شده بودم …اینجا دوست دارم به مردانگی ، رفاقت و بزرگواری زنده یاد نعمت اله آغاسی اشاره کنم که آنروز چطور سینه اش را سپر کرد و مانع از آن شد که مرا ببرند و این خود فرصتی بود که من توانستم با مطلع کردن » جواد آقا»  از دام آن بسیج نماها رها شوم …

 

به یاد نعمت اله آغاسی

SH-AGH

بله ، نعمت اله آغاسی مردی بود که در رفاقت و صمیمیت همتا نداشت و من زمانیکه خبر درگذشت او را شنیدم ، چنان غمگین و افسرده شدم که هنوز هم سنگینی غم از دست دادنش را حس می کنم ….. آغاسی محبوب دلها بود ، مردی که صفت مردانه و معرفتی که داشت نه تنها برای من بلکه برای خیلی از آدم ها رو می شناسم و می دونم عده بسیاری هم هستند که من نمی شناسمشان ولی قطعأ از آغاسی خاطرات خوبی در دلهایشان دارند ….از مردانگی و رفاقت و شرافت او …و محبت های بیدریغش به کسانیکه به کمک نیازمند بودند …

آغاسی وقتی روی صحنه آواز میخوند ، تماشاچیان به پایش طلا و پول می ریختند ، و من یادم هست که آغاسی این پول ها را جمع میکرد و در ایام محرم که کلأ برنامه هایش را تعطیل میکرد این پول ها را می برد و در محله های پائین شهر در بین فقرا تقسیم میکرد .

روحش شاد باشه ، آغاسی یک مرد پاک سیرت و نیکو سرشت و نیکونام بود که یادگارهای زیادی از خودش به عنوان محبت ، عشق ، درستی به عنوان یک هنرمند از خودش بجا گذاشت که همیشه از او به خوبی یاد خواهد شد .

ما برای مدتی نمایش » گلهای مسموم » را در تئاتر دهقان روی صحنه بردیم …من خوب یادم هست که روزهای چهارشنبه از آن شور و شوق در لاله زار خبری نبود ..البته  ما هرگز علت این را ندانستیم ولی در جمع هنرمندان تئاتری یک مثلی داشتیم برای روزهای چهارشنبه که می گفتیم » چهارشنبه گدا » چون تقریبأ هیچکس به تئاتر نمی آمد و تماشاچی نداشتیم ….

یک خاطره از روزهای چهارشنبه هر هفته در تئاتر دهقان :

 

بگذارید یک خاطره از این روزهای چهارشنبه برای شما تعریف کنم ،  روزهای چهارشنبه خوب بخاطر دارم که ما فقط یک تماشاچی داشتیم در تئاتر دهقان و او یک سرباز وظیفه بود که از پادگان فرار میکرد و به تئاتر می آمد بعد یک هفته زندانی اش میکردند و دوباره  چهارشنبه بعد همان کار را تکرار میکرد …البته ما این داستان را از خودش شنیدیم …خلاصه تمامی نمایش را نکته به نکته می دانست .

فستیوال تئاتر های لاله زاری :

این فستیوال بین تمام  نمایشنامه های لاله زاری بود ، همینطور برای انتخاب بهترین بازیگر تئاتر و …محل اجرای این فستیوال » تئاتر پارس » بود .

در آن فستیوال جمع بسیاری از هنرمندان تئاتر که در تئاتر های دیگر برنامه اجرا میکردند حضور داشتند هنرمندانی چون  » فرزانه تأئیدی، بهروز به نژاد ، مرتضی عقیلی …….»

در این فستیوال هر شب یک تئاترمختلف اجرا میشد و حضار که اکثرأ چهره های هنری بودند بیننده  این نمایش ها بودند و بعد از برنامه هر کدام نظرات تخصصی خود را در مورد نوع بازیگری هنرمندان ، نحوه داستان ، صحنه پردازی و غیر ه و ذالک می دادند .

در خاتمه فستیوال هم بنا بود که به بهترین نمایشنامه و بازیگران ان جوایزی ارائه شود که در پایان ما توانستیم در گروه نمایش  » گلهای مسموم » جایزه را از آن خودمان کنیم ..البته نه تنها به عنوان بهترین نمایشنامه بلکه بهترین بازیگری و صحنه پردازی و …

در نهایت من و دیگر همکارانم در گروه نمایشی » گلهای مسموم »  به روی صحنه آمدیم تا جایزه خود را دریافت کنیم .. جایزه ما یک قاب عکس بزرگی از » خمینی » بود ، و این قاب را به دست من دادند …

جالب تر از همه اینکه در پشت پرده چند نفر مسلح ایستاده بودند و مرتبأ به من تأکید میکردند که دستم را به همراه قاب عکس بالا نگهدارم …..خوب قاب عکس سنگین بود و من دقیقأ نمی دانستم چرا و برای چه مدت من می بایست قاب عکس را بالای سر خودم نگاه می داشتم …

 

خاطره نورشید : در این فستیوال هیئت داورین چه کسانی بودند ؟

شهناز تهرانی : اکثرأ بزرگان تئاتر در آندوران ، یک عده از هنرمندان پیشکسوت 

خاطره نورشید : اسم داورها  رو بیاد دارید ؟؟؟

شهناز تهرانی : نه واقعأ بخاطر ندارم ، ولی باید بگویم که از مردمی هم که حضور داشتند نظر سنجی می شد .. 

دوست دارم اینجا یکی از خاطرات خودم رو از آنروزها بگم ، که مردم بدانند ما هنرمندان بعد از انقلاب تحت چه شرایطی داشتیم به فعالیت خود ادامه می دادیم …اولأ اینکه یک مشت بسیجی و سپاهی هر روز دورادور تئاترها حضور و همه چیز و همه کس را تحت نظر داشتند …یکروز یک بسیجی رو به من کرد و گفت : خواهر شما چرا اینقدر به خودت عطر میزنی ؟؟؟ پرسیدم : یعنی چی ؟؟؟

گفت : یعنی چی نداره …..نباید اینقدر به خودت عطر بزنی ….بوی عطرت شهوت انگیزه >..دیگه حق نداری که از اینجور عطرها بزنی …

گفتم : یه خانم هنرمند یا اصلأ یک خانم نباید عطر بزنه ؟؟؟ چون بوی عطر شهوت انگیزه ؟؟؟ پس چکار باید بکنه به خودش پهن گوسفند بماله !؟؟؟

خاطره نورشید : خانم تهرانی افرادیکه در تئاتر بودند مرد بودند یا زنان انقلابی هم حضور داشتند برای کنترل هنرمندان و ….؟

شهناز تهرانی : نخیر فقط مردها بودند …البته هنوز کلانتری و …بود ولی به جرأت میشه گفت که قدرت اجرائی کلانتری ها خیلی کم شده بود و به عبارتی حرف اول رو کمیته ها می زدند .

من باید بگویم که در شب های برنامه این افراد نه تنها پشت صحنه بلکه در بین تماشاچیان هم می نشستند و به برنامه ها نگاه میکردند و به عبارتی همه چیز را تحت نظر داشتند، تا مبادا ما حرفی سیاسی در دیالوگ ها بکار ببریم و ……

خاطره نورشید : می شه کمی از تجربیات خودتان در مورد روزهای احضار و دادگاه شدن و ….بگوئید ؟ چون همه ما می دانیم که بسیاری از هنرمندان آنروزها اگر از ایران خارج نشدند به طریقی مورد اذیت و ….قرار گرفتند خصوصأ هنرمندان زن ..

 

شهناز تهرانی : من یادم هست که یکروز اعلامیه ای در روزنامه کیهان درج شده بود که نود تن از بازیگران سینما به دادگاه های انقلاب احضار شده اند البته این تعداد را به  دسته های کوچکتر تقسیم کرده بودند و تاریخ های مختلفی برای احضار انها در روزنامه درج شده بود و خوب اسم من هم در لیست بود .

گروهی که به همراه من به شعبه  دادگاه انقلاب زندان اوین احضار شده بودند، همگی ساعت 8 صبح دم در ورودی اوین بودیم حتی یاد آوری آنروزها افکارم را مشوش میکند ….به هر حال …دوستانی که به همراه من در یکروز احضار شده بودند خانم فروزان ، وحدت ، منوچهر وثوق، میری، همایون ، لیلا فروهر ، زری خوشکام و فکر می کنم مرتضی عقیلی هم بود …

باید اینجا ذکر کنم که زری خوشکام گرچه احضار شده بودند ولی حضور نداشتند و به جای ایشون همسرشان آقای علی حاتمی آمده بودند با یک کتاب قرآن بزرگ که خودش حکایتی دارد که در دنباله تعریف می کنم .

 

دنباله خاطرات من از ایران پس از انقلاب در هفته آینده را حتمأ دنبال کنید – شهناز تهرانی 

 

 

با سپاس از توجه شما به این مطلب

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.