به یاد سلطان قلبها » فردین

به یاد » فردین » مردی که همیشه در قلب ها زنده خواهد ماند

برای یاد کردن از هنرمندی مردمی چون » فردین » لازم نیست منتظر روز خاصی بنشینیم – یادش گرامی

M

محمد علی فردین در شانزده فرودین سا ل ١٣٠٩ دریک خا نواده ی متوسط در خیابا ن شهبا ز تهران به دنیا آمدو درشامگا ه هجدهم فرودین سا ل ١٣٧٩ پس از سکته با یک مرگ آنی ( ایست قلبی ) از دنیا رفت . او روحیه ای ورزشی داشت و با فوتبا ل شروع و سپس به ورزش ها یی مثل شنا ، وزنه برداری و ژیمنا ستیک و سرانجا م به کشتی روی آورد و افتخا ر آفرین شد .

او در هجده سالگی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج چها ر فرزند ، دو پسر و دو دختربود  و تا لحظه ی مرگ با عشق ومحبت با همسرش زندگی کرد و نما دی از یک پدر مهربان و خانواده دوست بود .

روحیه زنده یاد فردین را می توان با تختی یکسان خواند ، روحیه ای مملو از جوانمردی و رأفت و گذشت و محبت ، او همیشه در زندگی خود سعی در این داشت که تا حد امکانش  به کمک مردم شتافته و از نیازمندان دستگیری کند.

ffشاید به همین دلیل بود که در اکثر فیلم هائی که او ساخت و یا فیلم نامه اش را نوشت و به عبارتی هر دخل و تصرفی در تهیه آن ها داشت رویهم رفته سعی درروشن کردن  ناهنجار های جامعه ، فقر و تنگدستی و فاصله طبقاتی و محرومیت ها را داشت .

بسیاری معتقدند که فیلم های فردین برداشتی از سبک سینمای هندوستان در آنروزها را داشته است ، شاید این بدین دلیل باشد که در بسیاری از فیلم های هندی آن دوران نیز به فاصله طبقاتی و مسائلی از این قبیل بسیار توجه می شد و طبعأ فردین هم که با عشق ذاتی به سینما روی آورد و آموخته هایش بیشتر تجربی بود ، سبک فیلم های هندی را الگوی خود قرار داد که بسیار هم به محبوبیت فیلم هایش افزود .

اولین فیلمی که فردین در سال 1338 بازی کرد (چشمه آب حیات) به همراه ایرج قادری و هوشنگ سارنگ بود .

جامعه آنروز ایران درگیر تحولات و نو گرائی هایی بود ولی فقر و نبود امکانات معیشتی برای بسیاری از مردم که از روستا ها به شهرهای بزرگ می آمدند و در سر رویاهای بزرگ می پروراندند ، با شکست روبرو می شد ودر شهر های بزرگ ( خصوصأ تهران)  راه به جائی نداشتند  و شاید اغراق نباشد که بگوئیم فردین با ساختن فیلم هائی چون «گنج قارون » » گدایان تهران » قصد در این داشت که تلنگری بزند به کسانیکه در ناز و نعمت غرق شده اند ولی حاضر نیستند که به کسی کمک کنند .

آنچه در مورد محمد علی فردین باید گفت این است که » فردین مانند بسیاری از هنرمندان از فقرا و درماندگان فقط به عنوان سوژه هائی برای فیلم هایش استفاده نمی کرد ، بلکه در زندگی حقیقی خود هر روز سعی داشت تا به کسی کمک کند و دست درمانده ای را بگیرد» .

برای گواه این گفته نظرتان را به متن ارسالی یکی ازهنرمندان پسشکسوت که به مجله » جوانان امروز» لطف داشتند و در مورد » محمد علی فردین» نوشته و برای ما ارسال فرمودند جلب می کنم . 

نظر آقای اصغر معینی صالح هنرپیشه معروف سینمای ایران در مورد زنده یاد فردین :

در سینمای ایران بسیاری از هنرمندان و ستاره‌ها آمدند و فردین شدند اما هرگز نتوانستند فردین بمانند، بسیاری آمدند و در مسیر سرزمین باور و خاطره گام برداشتند و هیچ‌گاه نتوانستند آن گونه که محمد علی فردین باور و خاطره‌ی مردم بود، در خاطره‌ها ماندگار شوند. ساده بگویم فردین‌های داشتیم از میان همکاران که فردین نشدند.

برای اینکه بدانیم چرا فردین فردین بود برای ابد در خاطره‌ها مانده است لازم میدانم خاطره ای را در همین فیس آباد خودمان که از زبان مرد متمولی نوشته شده بود و من خوانده بودم برایتان بازگو کنم فراموش نباید کرد این یکی از خصوصیات دوست داشتنی ستاره‌ی سینمای ایران بود ستاره ای که در سال‌های متمادی ستاره ماند و درخشید حتی درست در زمانی که ابری سیاه تلاش داشت که درخشش نور او را از چشم مردم دور نگاه دارد اما غافل بود که این نور در دل‌های مردم تابیده شده است. آنچه در زیر می‌آید نقل قول مردی است که اصرار داشته است نامی از او برده نشود.

اواخر بهار 1343 برای کار به تهران آمدم. اما حتی خرج شکمم را هم نمی‌توانستم دربیاورم. هر جا دو روز کار می‌کردم روز سوم با صاحب کارم به مشکل برمی خوردم و ترک کار می‌کردم یا صاحب کارها عذرم و می‌خواستند. روزگار به همین شکل در حال گذر بود و از زندگی خسته شده بودم. حدوداً چهار پنج ماه به همین شکل در تهران آواره شده بودم و هوا داشت به شدت سرد می‌شد و من شب‌ها رو تو خیابان و پشت دیوار حمام‌ها که نسبتاً گرم‌تر بود می‌خوابیدم و وقتی که به فردا شب و خوابیدن تو خیابان فکر می‌کردم حس می‌کردم همین روزهاست که تو خیابون از شدت سرما یخ کنم و بمیرم و به زندگی پر از بدبختیم پایان بدم. صبح یک روز پاییزی از شدت سرما از خواب بیدار شدم تا برم جای دیگری که آفتاب می‌تابید بخوابم. داشتم از ناراحتی به زمین و زمان فحش می‌دادم که یکهو آقای خوشگل و خوش‌تیپ و که لباس ورزشی به تن داشت و در حال دویدن بود به من سلام کرد. نگاهی به ایشون کردم و در جواب سلام ایشون گفتم «گم شو بابا». وقتی این حرف از دهانم بیرون پرید از قد و هیکل طرف ترسیدم و گفتم الآن است که بیاد بزنه و لت پارم کنه. اما اتفاقی افتاد که هرگز فراموش نمی‌کنم. قسمت بود تا یکی از اون خنده‌های قشنگ فردینی رو از نزدیک ببینم. زنده یاد فردین نه تنها از دستم ناراحت نشد بلکه خنده ای کرد و اومد پیشم. من ایشون رو نمی‌شناختم و از ایشون به علت اینکه لباس مرتب و تر تمیز به تن داشت و بوی خوبی می‌داد بدم میومد که با درد من بیگانه است. به من گفت بیا با هم ورزش کنیم. گفتم برو بابا دلت خوشه. دیشب تو توی اتاق گرمت روی پر قو خوابیدی، من تا صبح روی کارتون گوشه خیابون یخ زدم. دیشب تو شام بوقلمون خوردی، من نون خشک هم برای خوردن پیدا نکردم، بعد میگی بیا ورزش کنیم!؟ ورزش کنم که چی بشه؟ استخونام رو میخوام با ورزش آب کنم؟ من گله می‌کردم و ایشون می‌خندیدند. داشتم وسایلم رو از روی زمین جمع می‌کردم تا برم جای دیگه ای بخوابم که ایشون هم رفت یه دور دوید و اومد گفت با یه دست کله پاچه چطوری؟ گفتم برو بابا. شما مایه دارها اگه قرار بود خیرتون به آدم برسه که مایه دار نمی‌شدید. برام جالب بود که ایشون از نیش و کنایه های من ناراحت نمی شدن. خلاصه منم موقعیت خوردن کله پاچه رو از دست ندادم و گفتم بریم بخوریم که خیلی گرسنمه. با هم به کله پزی رفتیم و من به چیزی جز خوردن فکر نمی‌کردم و قصد داشتم اون قدر بخورم که نهار و شام هم اگه گیرم نیومد تأسف نخورم. فردین فقط یک استکان چای خورد. در حین خوردن بودم که فردین جویای احوال زندگی‌ام شد که من هم جریان بی کاریم رو براش تعریف کردم. ایشون گفت عصر به دفترم بیا ببینم چه کار میشه کرد.

آدرس دفتر را روی کاغذی نوشت و بهم داد و بلند شد رفت نمی دونم چند تو من به کله پزی داد و گفت هوای رفیق منو داشته باشید و هرچی خواست بهش بدید و باقی پول رو هم بدید بهش. خداحافظی کرد و رفت (اون کاغذ رو که به دست خط فردین است و چند قطره آب کله پاچه اون روز هم روش چکیده شده رو پیداش کنم در اختیار سینمای فردین میذارم) باقیمانده پول به قدری بود که من به حمام رفتم و سر و صورتم را اصلاح کردم و یه دست لباس مرتب خریدم تا وقتی پیش فردین میرم موجب ابرو ریزی برای ایشون نشم و ایشون یه کار درست حسابی برای من مدنظر قرار بدن. وقتی وارد دفتر ایشون شدم من رو نشناختن و ناچار شدم اسم کله پاچه صبح رو بیاورم. ایشون گفت آها یادم اومد. خوش وبشی کردیم و بابت رفتار صبح از ایشون معذرت خواهی کردم. 

فردین اون روز به من هزار و صد تومن داد و گفت این پول رو بهت قرض میدم تا بری یه کار خوب برای خودت دست و پا کنی. از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم. من رفتم دور می دونم (….) یه مغازه اجاره کردم و خدا زد و کسب و کارمم حسابی گرفت. حدوداً چند ماهی گذشته بود هنوز نمی‌دانستم فردین کیست. فکر می‌کردم یه آدم پولدار و حکومتی است. سال 1344 بود که دیدم عکس ایشون رو روی سردر تمام سینماها زده، گویا مربوط به فیلم گنج قارون بود. من اهل سینما رفتن و این حرفا نبودم. اما برای دیدن رفیقم به سینما رفتم و فردین رو روی پرده سینما دیدم و فکر کردم فردین همون علی بی غم هستش و از این که من از یه شاگرد مکانیک این همه پول گرفتم عذاب وجدان گرفتم. نیت کردم قرض ایشون رو بر گردونم. 300 تومن را الی الحساب بردم به ایشون بدم تا باقی مبلغ رو هم در ماه های آینده به ایشون بر گردونم که موفق به ملاقات فردین نشدم. سه ماه گذشت و 1100 تومن کامل شد. داشتم می‌رفتم دفتر فردین که پول را به او بدم که در مسیر شیطون منو فریب داد و در دل گفتم : بابا طرف پسره قارونه. ولش کن بابا. دیگه هرگز سراغ فردین نرفتم. اما … روزی دیدم روزنامه‌ها تیتر زدن : در وداع فردین آسمان تهران گریست. مثل ابر بهار اشک از چشمم می‌ریخت. از خجالت هرگز سر مزار ایشون هم نرفتم. 

این داستان رو گفتم تا هم عذابم کمتر بشه و هم بدونید فردین کی بود و با زندگی منی که الآن همه به اسم حاج … می شنا سند چه کرد. هیچ کس نمیدونه همین حاج… تمام دارایی و اعتبار امروزش رو از صدقه سر جوونمردی مثل فردین داره. باید همه بدونند که «فردین» یعنی کرامت. «»

با خواندن این اتفاق دانستم فردین تنها یک ستاره‌ی سینمای ایران نبود که او مرد عشق و زندگی بود پدیده ای که در جوانمردی و مردانگی همچون مردان بزرگ تاریخ معاصرمان (جهان پهلوان تختی) الگویی بود برای نسل‌های بعدی خود اگر تختی ماندگار شد در جامعه ورزشی ایران فردین نیز با هنر مردانه زندگی کردن در صحنه‌ی سینمای ایران جاودانه شد در قلب میلیون‌ها ایرانی که در زمان حیاتش بودند و هنوز هم هستند و می‌درخشد دل‌هایی که پس از این در سینمای ایران خواهند آمد یادش گرامی و راهش و مرامش پر رهرو باد.

اصغر معینی صالح

نظر خانم شهناز تهرانی هنرپیشه معروف تئاتر و تلویزیون و سینما :

در یک کلام  می توانم بگویم سینمای ایران کسی را چون فردین به خود ندیده و نخواهد دید ! او تنها هنرمندی بود که میشد به مردانگی و مردم دوستی اش اعتماد کرد – من به جرأت می توانم بگویم که فردین یکی بود و ما در سینمای ایران چون فردین نداشتیم ….او قلبی رئوف و روحی سرشار از عشق و محبت داشت . یاد او و لبخند های شیرینش همیشه در یاد من خواهد ماند . خوشحال هستم که به همراه این مرد بزرگ چندین فیلم بازی کردم . 

شهناز تهرانی 

نظر آقای بهروز جلیلی ( آنتونیو جلینی ) Founder Family film awards

 فکر می کنم اولین باری که فردین را از نزدیک دیدم پنج سال داشتم ، بعد ها  وقتی که اولین تئاتر را به همراه آقای پرویز صیاد در وست وود براه انداختیم ( یک تئاتر با 99 صندلی ) فردین به امریکا آمد و من بسیار خوشحال شدم ، به نظر من فردین یکی از ارزشمند ترین سرمایه های سینمای ایران بشما رمی رود ، او همواره در فیلم هائی که ساخت سعی در این داشت که یک رویای ناممکن را ممکن بسازد که همانا ایجاد حس نوعدوستی و کمک کردن و یاری رساندن به دیگران است . بله فردین رویای بزرگی در سر داشت که بتواند به تمامی کسانیکه نیازمند هستند کمک کند خصوصأ به کودکان .

باید اذعان داشت که او نقش مهمی در بیداری مردم در آنروزها داشت  در مورد مسائل بشر دوستانه. یاد و نام محمد علی فردین همیشه در یادها زنده خواهد ماند.

بهروز جلیلی

کارنامه هنری فردین :

بازیگر- کارگردان – نویسنده – تولیدکننده – تدوین – مشاور فیلمنامه

بازی در بیش از شصت فیلم

 تهیه کننده هفت فیلم

نویسنده پنج سناریو

کارگردانی یازده فیلم

مهر و محبت و کمک به دیگران به اندازه دنیاها …. 

جمع بندی  : من همیشه سرگذشت انسان های باگذشت بسیاری را خوانده ام که در نهایت خود با مشکلات بسیاری در زندگی دست و پنجه نرم کرده اند و آنزمان هیچ فریاد رسی را نداشتند شاید به جرأت بتوان گفت که » زنده یاد فردین» یکی از آندسته افراد بود که در نهایت سخاوت و بزرگواری سعی کرد برای همه کاری انجام دهد ولی مردم و یا همکاران سینما خصوصأ سینمای داخل ایران او را تنها گذاشتند و تنها روزی به یادش افتادند که بسیار دیر بود ….یاد و نامش گرامی باد .

از تمامی سروران گرامی که در تکمیل این مقاله  ما را یاری نموده اند سپاسگزار هستیم .

تهیه و تنظیم :هلن نورشید  

 

 

2 پاسخ به “به یاد سلطان قلبها » فردین

  1. با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما و تشکر برای تنظیم این مقاله؛
    بنده مسعودمحمودی مدیر صفحه سینمای فردین در فیسبوک هستم و داستانی که جناب اقای اصغرمعینی تعریف کردند رو بنده خودم شخصا از حاج… شنیده و در سینمای فردین به رشته تحریر دراوردم؛ متاسفانه بخاطر یک سری مشکلات امروز بنده صفحه رو تعطیل کردم ؛ اما به زودی استارت مجدد خواهد خورد و علاقمندان جهان پهلوان فردین مطالبی رو در این صفحه خواهند خواند که تاکنون چیزی راجع به اون نمیدانستند؛ ضمن اینکه مطالب با مدارک و مستندات ارائه داده خواهد شد ؛
    سلام بنده رو به اقای معینی صالح ابلاغ بفرماید ؛ موفق باشید ؛

    لایک

    • با سلام خدمت شما دوست گرامی ، امید که ما بتوانیم بیشتر با شما در تماس و همکاری باشیم حداقل تا زمانیکه صفحه خودتان را مجددأ باز گشائی بفرمائید. البته نه تنها در مورد زنده یاد فردین بلکه در مورد تمامی هنرمندان . با سپاس – مدیر روابط عمومی

      لایک

با سپاس از توجه شما به این مطلب

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.