من با خدا رقصیدم – سیاوش اوستا – قسمت دوم

میترا پایه گذار شهریگری (تمدن)

ارامنه از نژادهترین تیره های آسیایی، ایرانی هستند!

man ba khoda Raghsidam jeld

  در هفته پیشتر تا بدینجا رسیدیم که  فردوسی  در وصف پیوند و پیدایش هستی با نور و خورشید بر روی زمین چه سردوده است – حال  به    دنباله آن از کتاب » من با خدا رقصیدم» می پردازیم  

 

بخش دوم 

چنانچه اســتاد فردوسى سروده است؛ بینش اوســتایى در پیوند با پیدایش هستی بر روى زمین، با نور و خورشــید و آفتاب و روشــنایى پیوندى بزرگ داشــته است، که همه  اندیشه ها و دین های جهان نیز، این را از ایران کهن برداشت نموده اند.

چو آمد به » برج حمل» آفتاب

جهان گشت با فر و آیین و تاب

بتابید زانسان ز برج بره

که گیتى دوان گشت ازو یکسره

چــه»دوان » را بگیریــم و چه «روان»، هســتى ما بــر روى زمین، بر پایه فرمایش اســتاد فردوســى، از آفتاب و خورشــید است، و این دانش یادگار اندیشــه کهن و هزاران ساله ایرانیان بوده است.

«گیومرتــن» و فنا ناپذیر، که نخســتین شــهریار شــهریگى ایرانشــهر اســت، زندگى در آشیانه و سر پناه را نیز براى آدمی به ارمغان آورده و او را از کوچ ها بازداشته است:

گیومرس شد بر جهان کدخداى

نخستین به کوه، اندر آن ساخت جاى

سر تخت و بختش برآمد زکوه

پلنگنیه پوشید خود با گروه

نــه تنها «میترا» و یا «گیومرس» زندگى و آشــیانه ســازی در کوه را رایج می ســازد، ونکه پوشاک و پوشش را نیز، براى آدمیان می آورد.

 دینهــای دیگر،(ســامیان) همین داســ تان ایران کهن را، به گونه هــاى دیگر از نمونه پوشــش از برگ درختان و آشــیانه گرفتن در»باغ عدن»براى «آدم»، در کتاب هایشــان آورده اند…

روی هم رفته، بیشــترین نشانه هاى شهریگرى را استاد فردوسى به «گیومرس» نسبت داده، تــا جایی که رام نمودن جانوران و بنیان اندیشــه نبرد همیشــگى نیکى با بدى، اهریمن با اهورامزدا را نیز از آن زمان می داند:

دد و دام و، هر جانور، کش بدید

ز گیتى به نزدیک او، آرمید

دو تا می شدندى، بر تخت اوی

از آن بر فروزان شده، بخت اوى

به رسم نماز، آمدندیش پیش

از آنجا، یگه بر گرفتند کیش

به گیتى نبودش، کسى دشمنا

جز اندر نهان ریمن اهریمنا

به رشک اندر اهریمن بدسگال

همى راى زد تا بیا گند  یال

 ـ از این رو، «رشــک» (حســد) را می توان نخســتین پایه کینه، در نبرد و پیدایش بدى دانست.

بدین گونه آنچه را که به گفته شــاهنامه، نخســتین انســان و شــهریار شــهریگر ایرانى  «گیومرتن»  براى جهان می آورد، همانى است که «میترا» آورده است:

شــهریگرى، آشیانه نشــینى، پوشــاک، پرســتارى آفتــاب و خورشــید، کیــش دارى، وبهره ور ی از اشا (نظم) و آیین بودن و زیستن.

از زندگی د د واری(وحشیگرى) به شهریگرى و جنگ هاى پیامد آن

اســتاد فردوســى، یافتن آهن و شــناخت آتش را، از فرزند «ســیامک»، پور «گیومرتن» می داند.

پس از رویاندن و دامدارى، دوران آتش و آهن پدید می آید

به فرمان شاه جهان بٌد همه

سپاهى و وحشى و مرغ و رمه

سپاهى دد و دام و مرغ و پرى

سپهدار با کبر کنداورى

پس پشت لشکر گیومرس شاه

نبیره به پیش، اندرون با سپاه

هوشــنگ پیش از شــناخت آهن و آتش، با بدى و اهریمن می جنگد و پیروز می شود و نیکى را پایه می نهد:

بهم در فتادند، هر دو گروه

شدند از دد و دام، دیوان ستوه

بیازید هوشنگ، چون شیر جنگ

جهان کرد بر دیو نستوه، تنگ

کشیدش سر و پاى، یکسر دوال

سپهبد بُرید آن سر بى همال

چو آمد مر آن کینه را، خواستار

سرآمد گیومرس را، روزگار

جهاندار هوشنگ با راى و داد

به جاى نیا، تاج بر سر نهاد

شــماره «هفت» که در اندیشــه شــهریگرى «میترا» و یا «گیومرت» جایگاه ویژه اى دارد، در هنگامه پادشــاهى «هوشنگ شــاه» (هوش و هنگ) نیز جایگاه ویژه اى داشته، و او نخستین شاه آریایی است که بر «هفت» کشور فرمانروایی می کند:

چو بنشست بر جایگاه مهى

چنین گفت: بر تخت شاهنشهى

که بر هفت کشور، منم پادشاه

به هر جاى پیروز و فرمانروا!

به فرمان یزدان پیروزگر

به داد و دهش تنگ بسته کمر

و زان پس جهان یکسر آباد کرد

همى روى گیتى، پر از داد کرد

هوشــنگ به پیروى از کیش میترا، تنها یزدان را می شناســد و بــس، هیچ پیوند و پیام آورى میــان او و خدا نیســت، و بدین ســان اســت که بــا پدید آوردن آهن، شــهریگرى آریایــى، با شمشــیر و تبر و اره و تیشــه، شــاهراه نوینى را بســوی ســاختن شــهرگانی شهرنشینى به جاى غارنشینى «گیومرس» می گشاید:

نخستین، یکى گوهر آمد به چنگ

به دانش، زآهن جدا کرد سنگ

سر مایه کرد، آهن آب گون

کزان سنگ خارا، کشیدش برون

چو بشناخت، آهنگرى پیشه کرد

کجا، زو، تبر اره و تیشه کرد

چون این کرده شد، چاره آب ساخت

 ز دریا بر آورد وهامون نواخت

بسنجید پس هر کسى نان خویش

بورزید و بشناخت سامان خویش

از آن پیش، کاین کارها شد بسیج

ببُد خوردنیها، به جز میوه هیچ

همه کار مردم نبودى به برگ

که پوشیدنی شان همه بود برگ

پرستیدن ایزدى بود پیش

نیارا همین بود، آیین و کیش

اســتاد فردوســى، راه دگرگونــی و فراگشــت زندگى انســان آریایــى را، از غارنشــینى وشهریارى کشورها و آشیانه سازى و بفرمان درآوردن و رام نمودن جانداران را چنان زیبا و پــر مایــه و چکیده و اهورایى می ســراید و به نگارش در می آورد، که تــا به امروز، هیچ اندیشــمند و ســراینده ای نتوانسته اســت آنچنان زیبا و پر مایه، آنچه را که او، در هزارسال پیش با بهره وری از بن مایه های تاریخی و «اوستاى نخستین» و راستین برای ما به یادگار گذاشته است، به نگارش درآورد.

پیدایش آتش، که یکى از پایه یی ترین نیازهاى زندگى آدم شــهریگر اســت، از ســوی اســتاد فردوسى، به «هوشنگ شاه» شناختگری می شود و هم او میفرماید که » جشن آتش و ســده»  نیز، از یادگارهای دوران «هوشــنگ شاه» اســت و او را پایه گزار این آیین می داند:

برآمد به سنگ گران، سنگ خورد

هم آن و هم این سنگ، بشکست خورد

فروغى پدید آمد، از هر دو سنگ

دل سنگ گشت، از فروغ آذرنگ

… پدید آمد آتش از آن سنگ باز

……………..

شب آمد، برافروخت آتش چو کوه

همان شاه، در گرد او با گروه

یکى جشن کرد آن شب و، باده خورد

» سده»، نام آن جشن فرخنده کرد

زهوشنگ ماند، این»سده» یادگار

بسى باد چون او، دگر شهریار

پلنگینه پوشــى، که پوشاک شــاه و نزدیکان او بود، به سپاهیان و مردم شهرها آموخته و واگذار می شود:

ز پویندگان، هر که مویش نکوست

بٌکشت وز ایشان برآهیخت پوست

چو سنجاب و گاگم » قاقم» ، چه روباه نرم

چهارم سمور است کش موی گرم

بدین گونه از چرم پویندگان

بپوشید بالای گویندگان!

هنگامه شــاه «هوش و هنگ» فراز نوین و تازه ای از شــهریگری انسان آریایی است، که پوشش برگ، جای خود را به پوشش پوست جانداران می دهد، و روز بروز با شناختگری و ســر رشته داری های تازه، شــ هرگانی تازه، گستره سرزمینهای «میترا» – » گیومرس»، گسترده تر می شود.

و چنان چه اســتاد فردوســی می ســراید؛ با پیشــروی شــهریگری و پادشــاهی، جنگ و درگیــری بــا دیوها، که گویا ســپاهیان بومی ســرزمین های همســایه بوده اند دنبال میشــود، و آگاهیم که همواره در نبرد میان دیوان (بومیان سیاه پوســت) و شــاهان وسپاهیانی که در این نبردها درگیر بوده اند، بفرنود شناساندن و آشنا ساختن مردمان به شهری گری و دور ساختن آنان از زندگی تیره یی و بدوی، گروهی گربانی ( قربانی)  شده و خواهند شد.

چگونه میترا، شهریگری را پایه گذاری کرد؟

بیش و کم، هفت هزار ســال پیــش، از کوه های » پامیر»  تاژیکســتان، میترا فرود آمد تا یــک ســازماندهی بزرگ و جهانــی را پایه گذارد. او یــک گروه هفت نفــره را در جایگاه پیماندارترین یاران خود، آموزش و پرورش داده بود.

شــماره هفت، شمار اخترانی بود که بر گرد خورشید می گشتند. هر چند این شمارش امروزه فزون شــده اســت، اما آن زمان در نگاه میترا، اختران خورشــید هفت تا بشــمار می آمدند.

بدین رو، او هفته را نیز با هفت روزه کردن آفرید، و سال را به 52 هفته، و 12 ماه، و هر ماه را، به 29 و 30 و 31 روز بخش کرد، و چهار موســم ( فصل) بهار، تابســتان، پاییز و زمستان را نیز، بدان افزود.

در آن دوران، هر سال که 12 ماه باشد چهار سال خورشیدی بشمار می آمد و آغاز هرموسم، آغاز سالی نو و جشنی نو بود… واپس تر ها هر شش ماه و پس از آن هر دوازده ماه یکســال به بشــمارش درآمد. پایه تالش میترا که بر مهر پایدار بر خورشــید اســتوار بود، کاری سازمان یافته بود که هموندگیری برای آن، با ریزبینی بسیار انجام می شد.

میتــرا، نه خــود را » پیامبر» می خواند، و نه ســخنگوی خدا، و نه دفتــری آورد، و نه پایه  گزار خشــک اندیشی و دین داری است، ونکه دانش میتراییان، با دانش و تجربه زمان پیش می رفت و ستاره شناسی، پزشکی، داروسازی، فرزان(فلسفه)، آموزش های رزمی و آیین شــهریاری از نمونه هــای پایه یی و بنیادین درس های میتــرا بود، که در غارها و دل کوه ها، به دور از چشم توده ها، به پیوستگان آموزش داده می شد. غارها، از سوی گروهی پیماور (مهندس) که بســیجیده به پرگال و گونیا و شــاغول و ابزار سنگتراشی بودند، ساخته و زیور می شد.

کســانی می توانســتند به اندرون غارها راه یابند، که در شــمار » پیوستگان ویژه» و یا ازرده دوم به باال بوده باشند. هفت زینه (درجه) در میان پیوستگان رایج بود.

1 ـ کلاغ، (امــ روز میگوییــم رهــرو): در چم آدمی که خــودش را » عقل کل»  می داند و همــواره » قــار قار» می کند، و هزار و یــک برهان بی جا دارد. برای پیوســتن به گروه، با چشم بسته از کوه بالا می رفتند و آنگاه به اندرون غار می رسیدند. در آنجا، می بایست به پرســش های بســیار، پاســخ می گفتند، و آزمون پیمانداری شــان، کــه مهرورزی به همسایگان و هموندان گروه بود، به نمایش گذاشته می شد، و آن گاه،وی می توانست به پایه های بالاتر راه یابد. اینها همه، بخشــی از خویشــکاری ها و دانسته هایی بود که همچون شــاگرد دانشــپایه )کالس( یکم بشــمار می آمد، و تنها با پشــت سر گذاشتن سرفرازانه آزمون ها، بخت این را می یافت تا پس از زمانی، به پایه دوم بالا برود.

2 ـ پیوسته(امــروز می گوییــم همــراه): و یا پیشــتیبانی شــده. در این پایــه، جدا ازآموزش هــای پایــه یی و دانشــی نــام برده شــده در بــالا ، و فراگیری سنگتراشــی برای ساختن «مهرابه»(معبد) میترا در غارها، فراگیری آموزش های رزمی نیز دنبال می شده است، تا این که گزینشگر، نامزد «سربازی» شود.

3 ـ نامزد (امروز می گوییم یاور مهربان): به کســی می گفته اند که پایه های نخســتین آموزش را گذرانده و آماده است تا جان را در راه آرمان و اندیشه میترا و رهایی آدمیان از بدی ها،و آگاه سازی آنان در روند فرمانفرمایی بر هستی به بازی بگذارد و سرباز شود.

4 ـ سرباز(امروز هم می گوییم ســرباز) : گاهه ســربازی بســان همین دوره آموزشــی ســربازی اســت کــه در سراســر جهــان بــکار گرفته می شــود. آدمــی زیر ســختگیری ر آموزش های رزمی جای می گیرد تا تکاور و دلیر شود و آماده «رُستم» شدن گردد.

5 ـ شیر شدن و رستم و یا «ژنرال» شدن ( امروز می گوییم ســردار): که هر هموند میتراگرا نیز، آموزش های بایســته در دانش ستاره شناسی، پزشکی، داروسازی و دیگر  دانشهــا را فــرا می گرفته اســت، و هم، بر همــه راهکارهای رزمی و جنگی آشــنایی وشناخت می یافت به گونه ای که می توانست ده ها گروه هفت نفره دیگر را رهبری کند.

6 ـ «پارسی» (امــروز می گوییم ســرور): در هنگامــه پیدایش میترا(هفت هزار ســال پیش)هنوز تیره و دوده یی به نام «پارس»، «پارســیان» و یا «پارسی» نبوده است. ونکه» پارســی» در جایگاه کســی کــه آگاه و آزاده فرهیخته، و آماده خویشــکاری به دیگران بود، گفته می شــده است، و آنگاه که کسی را «پارســی» می نامیده اند، در چم این بود که آن کس، به شــهریاری و پدری و اســتادی نزدیک می شــده اســت، تا بتواند جهان خویش و گســتره زیر فرمانروایی خویش را، به ســوی بهی و نیکی و خوبی، روشنگری ورهبری کند.

7 ـ پدر(امروز می گوییم پیر مغان): پایگاه هفتم در نیایشگاه ها و غارهای میترا، «پدر» شــدن و یا اســ تاد و شهریار شدن بوده است. آدم وارسته یی که میتواند بی هیچ پیش داوری، بــر مــردم فرمانروایی کنــد و آنان را شــهریار و رهبر باشــد، و از توانایی آگاهی سازی مردم به دانش های هفت گانه میترایی برخوردار باشد.

میتــرا در هنگامه یــی از زیســت خود، با خشکســالی «پامیــر»روبرو می شــود، از اینرو دســ تور میدهد تا روســتاییان، گاوان نر را گربانــی (قربانی) کنند تا خــون آنها زمین را بــارور کنــد. هر چنــد از آن پس، از پهن گاوان برای کود کشــاورزی بهــره می بردند، امــا مردم ناآگاه که از راز کشــتن گاو نر آگاه نبوده انــد، گمان می کرده اند که خدایان

از ریختن خون جانداران شــادمان می شــوند، اما گربانی از سوی ناآگاهان (جاهلان(  پایه گذاری می شود.

وانگهــی (میترا) پس از ســاختن گروه های هفت نفره، آرام آرام، راســتای خود را شــهر پامیــر ســاخته و برایــش پاســبان (پلیــس) می گــذارد و پــس از آن شــهرهای دیگــر و گروه های دیگر، که شهربان خواهند بود را سازمان می دهد تا این که به سپاهی گری وپاسبانی از کشورها می رسد و شهرگانی هایی با سمبل های میترا، خورشید، ستارگان، گاو نــر، شمشــیر، در خــاور و باختر (شــرق و غــرب) و مهرابه ها و نیایشــگاه ها (معابد(  ساخته می شوند و در همین پیشرفت و گسترش شهریگری است که جنگ های یارایی ( قدرت) میان تیره ها و دوده ها نیز، هویدا می شود.

 

با سپاس از توجه شما به این مطلب

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.