زندگی زنان در افغانستان در » خانه های امن «
فعالیتهای قبل از گشایش «خانه امن » محدود به برگزاری برنامه های آموزشی برای خود کارمندان دفتر مرکز تعاون افغانستان و بعدأ کارمندان دولتی که در راستای حقوق زنان کار می کردند ، بود و همچنان ایجاد سیستم و مکانیزم ارجاع دهی و پاسخ دهی به مشکلات زنان و دختران مواجه با خشونت . این سیستم ابتدا در سطح شهر مزارشریف وبعدن در تمامی استان بلخ که مرکز آن شهر مزارشریف بود ، فعال گردید. نمایندگان به صورت زنجیره ای با خانه امن و با هم در ارتباط بودند و به محض مشاهده هرگونه قضیه خشونتی خانم یا دختر به مرکز مشاوره دهی با خواست و میل خودش راهنمایی می شد .
دو مددکار اجتماعی در سطح اجتماع ودو مشاور مسائل خانواده گی تمام فعالیتهای سیستم ارجاع دهی و مشاوره را تحت پوشش خود داشتند. امابا توجه به بالارفتن تعداد مراجعه کنندگان و درصد رضایتی که خانم ها بعد از مراجعه به این مرکز داشتند، ما با کمبود وقت ، حجم زیاد کار وفشار بیش از حد روی مشاورین و مددکاران اجتماعی مواجه شدیم که همگی شان خارج از پیش بینی های مطرح شده در متن طرح پیشنهادی یا پروپوزل بود، اما سازمان هدف مقدسی داشت و تمامی اعضا حاضر بودند مرزبندی های وظیفه ای را شکسته و به یکدیگر یاری برسانند. و بدین گونه بود که توانستیم از بحران عبورکرده و با تجدید نظر در نحوه اجرای فعالیتها ، مهار و کنترل کارها را باز پس گیریم.
می خواهم کمی از کسانی بگویم که نقشهای کلیدی و مهمی را در پایه گزاری و شروع فعالیت ها داشتند. ساخت و تهیه قوانین داخلی خانه امن ، خط مشی کاری خانه امن و چندین قوانین دیگر با مدیریت همکار پروژه خانم گرچران وردی (هندی الاصل ، دارنده تابعیت انگلستان) و مشاوره دسته جمعی کارمندان و اعضای داخلی در کمترین زمان ممکن و با بهترین کیفیت به پایان رسید.
در تمام عمرخود بانوئی چون «گرچران وردی » ندیده بودم او یک زن پرکار و شجاع و از خود گذشته بود . انرژی فراوانی برای کارکردن داشت و هرگز از کار برای زنان احساس خستگی نمی کرد. دو نفر بودند که ساعت برایشان معنا نداشت و بدون در نظر گرفتن ساعت دیوانه وار کار می کردند. یکی رئیس دفتر مرکز تعاون افغانستان سید عبدالحمید صفوت و دیگری بانو گرچران . شاید به خاطر دیدن این دونفر بعدها من هم به ساعت و زمان و اینکه ساعت کارم تمام شده و باید کار را ترک کنم ، اهمیت نمی دادم و علاقمند به این شیوه کاری شدم. برخی بر این باور بودند که ما به زندگی شخصی خود اهمیتی نمی دهیم ، اما من با بی اعتنا ئی به این گونه تفکر به کار خود ادامه می دادم.
گاه بقدری مشکلات این زنان ستم کشیده و گریخته از خانه و کاشانه زیاد بود که فکر می کردم هر چه کار می کنیم به نظر بسیار کوچک می آید و هنوز کافی نیست . شاید دچار کرختی ناشی از دیدن دردها و زخم های زنانی شده بودم که به یک باره درگیر این نمایش پرآشوب شده بودم.
هفتم می 2007 خانه امن با رسمیت افتتاح شد و همه نمایندگان دولتی ، غیردولتی ، بین المللی ، فعالین جامعه مدنی و رسانه ها با حضورشان از خانه امن استقبال کردند.به نظر همه مشتاق و محتاط می آمدند. من به دلیل تولد دومین فرزندم در تهیه برنامه های افتتاحیه سهمی نداشتم . اما دورادور سعی می کردم که از حال واحوال خانه امن با خبر باشم و با اشتیاق خاصی از همکاران در مورد خانه امن می پرسیدم که کارها تا چه مرحله پیش رفته و کوشش می کردم که جزئیات زیادتری بشنوم . بعدها در مورد این شنیدم که والی ( فرماندار) ولایت بلخ از این پروژه استقبال و ضمن سخنرانی خود حمایت اش را علنأ از ایجاد «خانه های امن » برای زنان اعلام کرده است . حمایت فرماندار ( والی بلخ) برای ما بسیار مایه خرسندی بود .
اولین میهمان از راه رسید !
همه چیز با ورود یک زن چهارده ساله یا بهتر بگویم یک دخترکه تنها چهارده سال داشت و بزور به خانه شوهر رفته بود شروع شد ، چهره ای تکیده بسیار ریز نقش و کوچک ، چه سخت بود باور اینکه ازدواج کرده بود ! دخترکی کوچک که هم سن و سال های او در هر کجای دنیا در مدرسه تحصیل می کنند و عوالم کودکانه زندگی می کنند ولی او داستانی متفاوت و سینه ای مالامال از درد و عذاب داشت. آری او اولین ساکن یا به عبارتی ( مهمان) این خانه بود . برایش گفتیم که اینجا جایی است که تو در آرامش خواهی داشت و هیچ کس نمی تواند به تو آسیب برساند . نام خانه را پرسید، به او گفتم اینجا » خانه امن » است واو با لهجه خاص خود هر آنچه را که می گفتم با تردید تکرار می کرد تا ببیند درست فهمیده یا نه ؟
با چشمان ریز و کنجکاو خود به من خیره شده بود ، گوئی باورش نمی شد که آنجا در امان خواهد بود . به من گفت در این خانه»امین » کسی دیگری هم هست ؟ من با اندکی مکث گفتم : حال نه ولی بزودی زنان دیگری به این خانه «امین» خواهند آمد و تو تنها نخواهی بود ، سپس درفکر فرورفتم که نام دیگر این خانه به نظر این دخترک » خانه امین» است…. یعنی جایی که امانت نگاه می دارند…….. و این بار مسئولیتی را که ما بر دوش داشتیم برایم مشخص تر می کرد ، آری ما » امین جان و سلامت این زنان » هستیم که به ما پناه آورده اند .
دخترک داستان غریبی داشت . با لهجه شیرین و خاصی که داشت و با آن سن کم اش ، خیلی به دقت آن چه بر او گذشته بود را به خوبی تعریف کرد. از برادرانش گفت که تنها تکیه گاهش بودند و اینکه پدرو مادرش را از دست داده و برادرانش او را درازای پول به زور ازدواج مردی در آورده بودند که هیچ او را نمی شناخته و حتی ندیده بود، و از شوهرش ! که با او رفتار نادرستی داشت حکایت ها می گفت . از پدرومادرپیر همسرش که چقدر آن دو را دوست داشته و چقدر آنها با او مهربان هستند واین که برای دیدن آنها دلتنگ شده بود می گفت ….چنان آن دو را به عنوان پدر و مادر از دست رفته اش حساب کرده و به آنها دلبسته بود که می گفت به خاطر آن ها هم که شده باید به خانه برگردد…..!؟؟
دنباله هفته آینده
آزاده علوی
فعال حقوق بشر ،
مدیریت خانه امن و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی
سپس درفکر فرورفتم که نام دیگر این خانه به نظر این دخترک ” خانه امین” است…. یعنی جایی که امانت نگاه می دارند.
اگر ارزش وجودی زن هویداتر می شد. بی شک امن ترین خانه برای او در کنار شوهر و فرزندان و یا پدر و مادر بود!
زن زیبایی های عاطفی خود را نشان خواهد داد زمانیکه احساس امنیت و آرامش کند. زمانیکه احساس برابری کند. زمانیکه بفهیم یک کالای جنسی نیست! زمانیکه بفهمیم ابزار نسل کِشی نیست.
لایکلایک
به امید روزیکه در دنیائی زندگی کنیم که در همه جایش زن و مرد از حقوقی برابر برخوردار باشند – سپاس از توجه شما به مقالات
لایکلایک