سزاوارانه
رو به تصویر دور و ماتت
که از حرم عشق بازیمان دارد عرق میریزد بر چشمهایم
..چه سزاوارانه تنگ گرفته ای بر تمام تنم
..تکرار کن مرا
بگذار در خودم تکرار شوم
..که تکرار را تا مرز طلوع کردن در تو دوست دارم
تکراری که
گره میزند ما را به هم
گره ی کوری که
تا ابد کور میماند…
..گمان نبر که اشتباهی در راه است
…که عشق را با اشتباه غریبگی یست مسلم
پس
…باش تا تنگ شویم و گره بزنیم هم را
…که ما شدن پایانیست برای سنت ها