سزاوارانه – ارسالی از سامان مقیمی

سزاوارانه

Untitled-1مغز من دریچه ای دارد 

رو به تصویر دور و ماتت 

که از حرم عشق بازیمان دارد عرق میریزد بر چشمهایم
 
..چه سزاوارانه تنگ گرفته ای بر تمام تنم
 
..تکرار کن مرا
 
بگذار در خودم تکرار شوم
 
..که تکرار را تا مرز طلوع کردن در تو دوست دارم
 
تکراری که
 
گره میزند ما را به هم
 
گره ی کوری که
 
تا ابد کور میماند…
 
..گمان نبر که اشتباهی در راه است
 
…که عشق را با اشتباه غریبگی یست مسلم
 
پس
 
…باش تا تنگ شویم و گره بزنیم هم را
 
…که ما شدن پایانیست برای سنت ها

♦♣ سامان مقیمی ♣♦

با سپاس از توجه شما به این مطلب

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.